[ The time of your death ]
* PART ⁴ *
+ یهو یاد جیسون افتادم ...
سریع رفتم تو اتاقم و کامپیوترم رو باز کردم که دیدم جیسون فقط ۱ ساعت وقت داشت ...
به سرعت به بابا بزرگم زنگ زدم ..
+ سلام بابا بزرگ !
بابا بزرگ ا.ت : سلام دخترم چی شده ؟!
+ بابا بزرگ ازت میخوام آدرس یه پسری به اسم چوی جیسون رو برام پیدا کنی !
بابابزرگ ا.ت : باشه دخترم یکم صبر کن .
+ بعد یک یا دو دقیقه ای پدربزرگم آدرسش رو گفت و با سرعت پاشدم یه هودی مشکی بایه شلوار مشکی لی پوشیدم موهامو شونه زدم و یه برق لب هم زدم و سوئیچ ماشینم رو هم برداشتم و با سرعت رفتم سوار ماشینم شدم و فقط پامو رو پدال گاز فشردم و رفتم ....
*****
* بلاخره به مقصد که یه پارک بود رسید .
با دقت به اطراف پارک نگاه کرد و ولی با دیدن دستبند جیسون رو زمین دلهره و نگرانیش چند برابر شد ...
راه رو طی کرد که وقتی اون صحنه رو دید چشاش از تعجب و شوک بالا گرد شد ...
+ یهو یاد جیسون افتادم ...
سریع رفتم تو اتاقم و کامپیوترم رو باز کردم که دیدم جیسون فقط ۱ ساعت وقت داشت ...
به سرعت به بابا بزرگم زنگ زدم ..
+ سلام بابا بزرگ !
بابا بزرگ ا.ت : سلام دخترم چی شده ؟!
+ بابا بزرگ ازت میخوام آدرس یه پسری به اسم چوی جیسون رو برام پیدا کنی !
بابابزرگ ا.ت : باشه دخترم یکم صبر کن .
+ بعد یک یا دو دقیقه ای پدربزرگم آدرسش رو گفت و با سرعت پاشدم یه هودی مشکی بایه شلوار مشکی لی پوشیدم موهامو شونه زدم و یه برق لب هم زدم و سوئیچ ماشینم رو هم برداشتم و با سرعت رفتم سوار ماشینم شدم و فقط پامو رو پدال گاز فشردم و رفتم ....
*****
* بلاخره به مقصد که یه پارک بود رسید .
با دقت به اطراف پارک نگاه کرد و ولی با دیدن دستبند جیسون رو زمین دلهره و نگرانیش چند برابر شد ...
راه رو طی کرد که وقتی اون صحنه رو دید چشاش از تعجب و شوک بالا گرد شد ...
۳۸۶
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.